«شهيد بهشتي، الگوي آزاد انديشي و ابتکار»


 





 
« ياد بهشتي براي تمام معاشران و مصاحبانش شورانگيز است، تا آنجا که ساکت ترين چهره ها نيز به گفتن از او ترغيب مي شوند. حجت الاسلام و المسلمين سيد محمود دعايي که در دو دهه ي اخير کمتر تن به گفت و گو حتي سخنراني داده است، بي هيچ ترديد اين مصاحبه را پذيرفت، براي او آزادانديشي وعصري بودن بهشتي جاذبه فراوان دارد، از اين رو بارها و بارها در اثناء کلام سخن را به اين ويژگي او کشاند و تأکيد کرد: او در تمامي عرصه هاي خطير پيش و پس از انقلاب همواره در پرتو چراغ انديشه و تقوا، سلوک کرد و اين از مهم ترين رموز توفيقش بود.»

از چه تاريخي خودتان را تحت تاثير شهيد بهشتي يافتيد؟
 

در سال 43 به قم رفتم. آقاي بهشتي در مدارس علميه براي طلاب کلاسهاي غيرحوزوي، از قبيل زبان انگليسي گذاشته بودند، اما مهم تر از دروس، کارکردن روي مباني اعتقادي، تقيد به نماز اول وقت و نماز جماعت و تاجايي که براي فرد امکان داشت، تقيد به تهجد بود. طلاب موظف بودند جلسات درسهاي اخلاق را حتماً شرکت کنند. و مدرسيني که براي تدريس در اين کلاسها انتخاب مي شدند، لزوم بايد تعهد جدي در قبال درسهايي که مي دادند، مي داشتند و در انتهاي کلاس هم گزارشي از تاثيرگذاري کلاس ارائه مي دادند.

مسئوليت شهيد بهشتي در قبال اين مدارس چه بود؟
 

اينان مؤسس، برنامه ريز و پايه گذار آنها بود. ويژگي ايشان اين بود که هر کانون، مدرسه يا تشکيلاتي را که ايجاد مي کرد. تمام تلاشش اين بود که به قدري آن نهاد، اصولي و علمي باشد که بدون حضور ايشان هم به خوبي اداره شود. در جهت دستيابي به اين هدف، ايشان عناصري را کشف کردند و در اختيار مي گرفت که قادر بودند برنامه هاي او را ادامه بدهند و سپس فقط نظارت و کنترل داشت. در اين مدارسي هم که تازه تأسيس مي کرد. عناصر برجسته در مديريت و تدريس را با وسواس و دقت و شيوه هاي علمي به کار مي گرفت و افراد را با شايستگي و به حق انتخاب مي کرد. ايشان معتقد بود هيچ تشکيلاتي نبايد منوط به فرد باشد، بلکه بايد بنيان و پايه آن به قدري محکم باشد که نتوان در آن رخنه اي ايجاد کرد.

رژيم تا چه حد نسبت به اين نوع کارهاي بنيادين واکنش نشان داد؟
 

رژيم احساس کرده بود که آقاي بهشتي هر جا که باشد منشأ دگرگوني است و بنابر محدود کردن ايشان گذاشت. مرحوم بهشتي هم احساس کرد عرصه دارد کم کم بر او تنگ مي شود. لذا وقتي به ايشان پيشنهاد شد که به هامبورگ برود و کانونهاي دانشجويي را فعال کند. احساس تکليف و اعلام آمادگي کرد. در اينجا بود که از نفوذ مرحوم خوانساري که دربار به ايشان احترام مي گذاشت، استفاده و براي ايشان گذرنامه و اجازه خروج گرفته شد و مرحوم بهشتي به هامبورگ رفت و درهمان هفته هاي اول سازماندهي مجموعه اي از دروس را آغاز کرد. بعد هم اين درسها را به صورت جزوه تهيه شدند و در اختيار کساني قرار گرفتند که توفيق شرکت در جلسات درس را نداشتند.

آيا اين جزوات را به ايران هم مي فرستادند؟
 

بله، آنها را به عنوان دستاوردهاي کارهاي تبليغي و ارشادي و معنوي خود به ايران مي فرستادند، از جمله تعدادي را براي من فرستادند که خدمت مرحوم آيت الله گلپايگاني ببرم، نمي دانم که اين جزوه ها به دست ديگران هم رسيد يا نه، ولي فردي که در تهران آنها را تحويل من داد، گفت که براي آقاي گلپايگاني ببرم. به بيت ايشان رفتم و عرض کردم آقاي بهشتي از هامبورگ جزواتي را فرستاده اند. بسيار دعا کردند و گفتند، « به ايشان بگوييد داروهايي هم که براي بيمارستان فرستادند، خيلي مؤثر بود.» ايشان بيمارستان خيريه خصوصي داشتند که مرحوم بهشتي به شيوه هاي مختلف، از جمله ارسال دارو، به آن کمک مي کرد.

ظاهراً آيت الله گلپايگاني براي شما خاطره اي را هم تعريف کرده بودند؟
 

بله، گفتند مدرسه اي را مي خواستيم تأسيس کنيم. از آقاي بهشتي خواستيم برايش برنامه اي بنويسد. ايشان همه را نوشت و آموزش زبان انگليسي را هم اضافه کرد. من دورش خط کشيدم، ولي حرفي نزدم. گفتم کلاسش را مي گذاريم، اگر موفق بود که مي گويم دورش خط کشيدم و تأکيد داشتم که بشود، اگر موفق نبود مي گويم دورش خط کشيدم يعني که ترديد داشتم که بشود يا نشود؟ همين درخواست برنامه ريزي از مرحوم بهشتي نشان مي دهد از همان موقع منشأ خير و برکت و داراي قدرت سازماندهي و برنامه ريزي و به اين امر، مشهور بوده است.

در اوج مبارزات کدام ويژگي شهيد بهشتي کارساز بود؟
 

اعتدال در قضاوت. در سالهاي اوج گيري شور مبارزه در کانونهاي مذهبي و زماني که امام در تبعيد بودند و ساير مراجع از ايشان حمايت کرده بودند، اگر کانوني در مقابل مبارزات سکوت مي کرد، ديگران حالت گلايه آميزي پيدا مي کردند و آن کانونها را مورد شماتت قرار مي دادند.
در اين ميان کانونهايي بودند که سرشان به کار درسشان بود و چندان کاري به مسائل سياسي و اجتماعي نداشتند. بسياري از شاگردان خود آن کانونها هم گلايه داشتند که چرا مسئولين و مديران اين قدر بي اعتنا و محيط کانون مرده و ساکت است. يکي از اين کانونها در اصفهان بود و حاج آقا رحيم ارباب در آنجا تدريس مي کرد. در مجلسي يکي از طلبه ها با لحن تندي به بي طرفي کانون اعتراض مي کند و با عبارتي با ايشان حرف مي زند که ابداً متناسب با شأن آن بزرگوار نبود. مرحوم بهشتي با شنيدن اين خبر به شدت برآشفت و تأکيد کرد که عظمت روحي آن بزرگوار و تربيت معنوي و خودساختگي او به گونه اي است که همه بايد به ديده احترام به او بنگرند.
 
اين نوع برخوردها در رفتار و منش مرحوم بهشتي، دائمي بود و اعتدال و جامع نگري اورا در برخورد با افراد و مسائل اجتماعي نشان مي داد.

ديگر کدام خصلت شهيد بهشتي برايتان جالب است؟
 

مرحوم بهشتي در تشخيص خدمت، از شماتت ديگران باکي نداشت. او وقتي تشخيص مي داد که کاري صحيح است. از تبعات، آن نمي ترسيد و حتي گاهي شخصيت خود را فدا مي کرد. دوراني بود که ايشان خود را در معرض هجمه هاي اجتماعي قرار مي داد و از هيچ چيز ابا نداشت. در دوره اي، او ويارانش حرکتي بنيادين را براي تغيير آموزه هاي ديني در مدارس و حتي دانشگاهها شروع کردند و به سراغ تدوين کتب درسي ديني رفتند که ظاهراً خدمت به رژيم شاه بود و از همين رو مورد هجوم افراد مختلف قرار گرفتند. رژيم زماني متوجه عملکرد اين گروه شد که کار به نتيجه رسيده بود و کاري نمي شد کرد. آنها آرام آرام کارشان را انجام داده بودند و رژيم تازه پس از آن که ضربه اي اساسي خورد، فهميد که چه غفلتي کرده است.

آزاد انديشي شهيد بهشتي را در کدام جريان عملاً مشاهده کرديد؟
 

مرحوم بهشتي تعصب نداشت که کانونهاي ديني حتماً بايد در تيول روحانيت باشد. اگر شخصيتي غيرروحاني، توانايي جذب توده هاي مردم براي کسب معارف ديني را داشت، لحظه اي ترديد نمي کرد. اين همان کاري است که شهيد مطهري در مورد دکتر شريعتي انجام داد و البته مرحوم بهشتي هم، دکتر شريعتي را بسيار تقويت کرد. ايشان در پايه گذاري مدرسه حقاني سهم به سزايي داشت. بعضي از مدرسان آن مدرسه به شدت با افکار دکتر شريعتي مخالف بودند، اما عده زيادي از طلاب، به شدت تحت تأثير شيوايي بيان وقدرت نفوذ شريعتي قرار داشتند و برايشان بحران به وجود آمده بود. آنها نه مي خواستند نظرات اساتيد خود را رد کنند و نه قدرت داشتند از نفوذ کلام دکتر شريعتي بگريزند، لذا به مرحوم بهشتي پناه بردند که بيايد و حکميت کند. مرحوم شاهچراغي برايم نقل مي کرد که مرحوم بهشتي جلساتي را داير کرد و شخصاً به تک تک سئوالات و شبهات مخالفان دکتر شريعتي گوش داد و به آنها پاسخهاي متقن و محکم داد و همه را از شيوايي و شيفتگي نسبت به همه شخصيتها برحذر داشت. البته وقتي که همه آراي مخالف و موافق به شيوه اي علمي نقد شدند، انسان حس مي کرد که مرحوم بهشتي خودش به افکار و آثار دکتر شريعتي علاقه دارد و با وجود نقدهايي که به آنها دارد، مدافع اوست.

از مسافرت ايشان به نجف اشرف چه خاطراتي داريد؟
 

بله، يک بار ايشان از آلمان به عراق آمدند و ما خيلي خوشحال شديم و به ديدنشان رفتيم و ديديم در خانه محقري که متعلق به زوار بود سکونت کرده اند. هوا بسيار گرم بود و خانه کولر نداشت و فقط يک پنکه در آن بود. خانه دو اتاق داشت، يکي براي خانم و بچه ها و يکي هم براي جلسات و ديد و بازديد. مرحوم بهشتي را به مدرسه آيت الله بروجردي نجف برديم.

چه سالي بود؟
 

اواخر دهه 40. در هر حال جلسات و بحث هاي خوبي در آن مدرسه برگزار شد. شبهاتي مطرح شدند و مرحوم بهشتي پاسخهاي متيني دادند. بعد هم به ديدن مراجع رفتند و از مدارس و کانونهايي که دوستان تأسيس کرده بودند تا فرزندانشان را در آنجا بگذارند، ديدن کردند و سپس رهنمودهايي دادند. ما مي دانستيم همه کانونهاي مبارزه خارج از کشور نشريه دارند وما هم نشريه هايي نظير بعثت را چاپ مي کرديم و اشتياق داشتيم که در نجف هم ارگاني داشته باشيم و مسائل سياسي را به شکلي عميق تحليل کنيم. از خود ايشان مي خواستيم گاهي مطالبي را بنويسند و براي ما بفرستند. يادم هست که ايشان آقاي حبيبي را که در پاريس بودند و يا آقاي صادق طباطبايي را براي اين کار پيشنهاد دادند.

نگاه امام (ره) نسبت به شهيد بهشتي را چگونه مي ديديد؟
 

امام به ايشان احترام مي گذاشتند و شناخت روشني از مرحوم بهشتي داشتند. ديد جامع و وسيع و موضعگيريهاي مناسب مرحوم بهشتي در مسائل اجتماعي و مبارزات، مورد قبول امام (ره) بود.

زندگي در اروپا چگونه برنگرش شهيد بهشتي تاثير گذاشت؟
 

شهيد بهشتي معتقد بودند که يک فقيه بايد دنيا را ببيند تا بتواند بر زواياي مختلف تمدن و فرهنگ غرب و شرق تسلط پيدا کند و با ديدي وسيع تر، به حل مسائل زمانه خود بپردازد. ايشان مي گفت بدون آگاهي واقعي از غرب و فرهنگ آن، نمي توان به شيوه اي درست از ره آوردهاي علمي و فرهنگي آن استفاده و عليه کژي هاي آن موضعگيري کرد. حضور يک فقيه وعالم ديني درغرب، او را نسبت به بسياري از مسائل آگاه تر و در تصميم گيري ها، واقع بين تر مي کند. ايشان معتقد بود که اگر امکانش فراهم باشد، خوب است که طلبه ها را مدتي به اروپا بفرستيم. ايشان وقتي هم در نجف بود، سعي مي کرد با بيان ويژگي ها و نکات مثبت جامعه غرب، آگاهي ذهني خوبي را در مخاطب خود ايجاد کند. ايشان تأکيد داشت افراد بايد به کشورهاي ديگر به خصوص اروپا سفر کنند و پديده هاي عصر حاضر را از نزديک لمس کنند و مشاهدات، تلقي ها و رسالت هاي يک مسلمان در اروپا را، در نجف براي ما بيان مي کرد. ايشان مي گفت « وقتي داشتيم به عراق مي آمديم، هرچه از غرب دورتر و به خاورميانه و کشورهاي اسلامي نزديک مي شديم، آشفتگي و بلبشوي بيشتري مي ديدم و حس مي کردم فرزندانم به تدريج آشفته و مضطرب مي شوند. ديدم اين جور پيش برويم بناي فکري همه شان به هم مي ريزد. به آنها گفتم آنچه مي بينيد نتيجه عمل مسلمانهاست و ارتباطي به اسلام ندارد. اسلام چيزي است خارج از آنچه ما عمل مي کنيم. اگر ما اسلام را درست عمل مي کرديم، پديده هاي خوب غرب را در اختيار داشتيم. غربي ها در عمل به اسلام از ما موفق ترند. آنها، نظمشان، احترام به قانون، پرکار بودن، جنبه هاي مثبت ارتباطات و بسياري از جنبه هايشان همان چيزي است که اسلام از ما خواسته. هر کس هم که نزد من مي آيد تا مسلمان شود، همين را به او مي گويم که اعمال ما مسلمانان با اسلام تناسبي ندارد. خاطره ديگري من از ايشان به سفر حجي مربوط مي شود که در سال 54 با شهيد مطهري در کاروان حسينيه ارشاد ملاقات کردم. ايشان گفتند دنبال تو مي گشتم و من هم قرار بود از مرحوم آقاي صدر پيغامي را به ايشان برسانم.
پيغام اين بود که آقاي صدر کتاب مسئله حجاب آقاي مطهري را خوانده و تشخيص داده بودند که بايد در کشورهاي عربي ترجمه شود و از ايشان اجازه خواسته بودند تا خواهرشان، بنت الهدي که فارسي را خوب مي دانست، آن را ترجمه کند.
 
آقاي مطهري فرمودند که ايشان صاحب اختيار است و چاپ سوم کتاب را با اضافات و اصلاحات به من دادند که به آقاي صدر بدهم سپس پيغامي را براي امام به من گفتند که اندکي رنگ و بوي گلايه داشت. ظاهراً يک نفر سئوالي از امام پرسيده و پاسخ ايشان را در جهت تخطئه آقاي بهشتي به کار گرفته بود. آقاي مطهري از من خواستند به امام عرض کنم که از آقاي بهشتي حمايت کنند و جانبداري کامل داشته باشند. من عرض کردم در سفري که آقاي بهشتي به عراق داشتند، شاهد بودم که امام نوعاً نظرات ايشان را قبول داشتند و به ايشان احترام مي گذاشتند. مثلاً روزي آقاي غروي از اصفهان خدمت امام رسيده بودند و آقاي بهشتي بعد از ايشان نزد امام رفته و از آقاي غروي دفاع کرده و ديد امام نسبت به او به کلي عوض شده بود. طوري که آقاي غروي مي گفت در ديدار بعدي که با امام داشته، متوجه شده که ايشان ديد بهتري نسبت به او داشته اند. به اعتقاد من، ديدار امام نسبت به آقاي بهشتي مثبت بود و امام، ايشان را گرامي مي داشت و مورد تأييدشان بود. در هر حال من نزد امام رفتم و پيغام آقاي مطهري را به ايشان رساندم. امام فرمودند من به پاسخ آن سئوال ناگزير بودم. ظاهراً مرحوم بهشتي براي خارج کردن دوستي از مخمصه اي، آن نظر را بيان کرده بودند که امام قبول نداشتند و ناگزير از رد آن بودند. همين خاطره، علاقه شديد مرحوم مطهري را نسبت به مرحوم بهشتي، احساس تکليف ايشان در دفاع از آقاي بهشتي را نشان مي دهد.

نقش شهيد بهشتي را پس از انقلاب، چگونه ارزيابي مي کنيد؟
 

مرحوم بهشتي در حساس ترين لحظات تاريخ کشور، شايستگي و توانايي خود را نشان داد و با بزرگواري، سنگين ترين و دردناک ترين وظيفه، يعني پالايش قوه قضائيه را به عهده گرفت که اگر به سامان نهايي مي رسيد، بسياري از مشکلات ما رفع مي شد. برخورد اصولي ايشان با پديده هاي مختلف و اداره بسيار موفقيت آميز و اصولي مجلس خبرگان، از نشانه هاي درخشان توانايي مديريتي ايشان است.

از دقتهاي شهيد بهشتي در مقام اداره مجلس خبرگان چه خاطره اي داريد؟
 

در روز پايان خبرگان که براي همه مباحث رأي گيري شد. آن روز مراسم خاص و باشکوهي در مجلس برگزار شد و از کليه نمايندگان سياسي مقيم ايران، اعم از سفرا و کاردارها دعوت شد. جلسه شکوهمندي بود که در آن، نظام انقلابي قانونمند مي شد. جلسه خسته کننده و در عين حال خاطره انگيزي بود که از صبح تا ظهر طول کشيد. نمايندگان سياسي کشورهاي ديگر به شدت خسته شده بودند. آقاي شکوهيان، مسئول تشريفات وزارت امور خارجه، مردي بود کهنسال، با تجربه، شريف و بسيار منظم که به سه زبان تسلط داشت و مسئول دعوت و پذيرايي از سفرا بود. روزي که قرار بود به سفارت ايران در بغداد بروم و مسئوليت آنجا را به عهده بگيرم، آقاي شکوهيان برايم درد دل کرد و گفت: « در مجلس خبرگان ديدم که همه سفرا افسرده و خسته هستند. رفتم نزد آقاي بهشتي و گفتم، « آقا! من به دستور شما اينها را آوردم. چندين ساعت گوش کردند وخسته شدند. خوب بود اگر از آنها تفقدي مي شد.» شهيد بهشتي با تعبير زيبايي گفت، « از شما بسيار ممنونم که به موقع پيشنهاد داديد. من حواسم نبود.» سپس آمد و با تک تک آنها خداحافظي کرد و با سه زبان انگليسي، عربي و آلماني از آنها تشکر و عذرخواهي کرد. آن روز يادم هست که همه سفرا و کاردارها تحت تأثير ادب و رعايت اصول اخلاقي او قرار گرفتند.

آخرين خاطره اي را که از شهيد بهشتي داريد بيان کنيد.
 

بعد از عزل بني صدر و فرار او، جلسه اي در دفتر روزنامه جمهوري اسلامي به طور ويژه برگزار شده بود و از من هم دعوت شد که خدمت مرحوم بهشتي باشم. آن موقع ها، مقر روزنامه جمهوري در خيابان سعدي بود. سالني بود و آقايان مهندس موسوي، مسيح مهاجري، اژه اي، مرحوم اجاره دار و آقازاده حضور داشتند، لحظاتي منتظر نشستم و بعد پيغام دادم که بگوييد فلاني آمده. با بزرگواري جواب داده بودند که بگوييد بيايند. ايشان بيگانه نيستند. جلسه حساسي بود که يک هفته قبل از شهادتشان برگزار شد. ضمن صحبتهايشان از من پرسيدند، «عضو حزب جمهوري هستي يا نه؟» گفتم، « زماني که حزب تأسيس شد و در کانون توحيد ثبت نام صورت مي گرفت، عضو شدم و تا اوايل سال 59 عضو بودم، ولي از زماني که مسئوليت روزنامه را به من سپردند وامام امر کردند که بايد بي طرف باشم، به احترام امر امام، از عضويت کناره گرفتم، ولي پيوسته در خدمت آرمانهاي آن بودم. ايشان فرمودند، « تو در موقعيتي تأکيد داشتي با ما باشي که بيان چنين مسئله اي، مخاطره آميز بود. يادم هست زماني که مرحوم سيد احمد آقا گفتند که به امر امام، تو بايد مسئول روزنامه اطلاعات باشي، عرض کردم، «همين الان بگويم که من سالها در ايران نبوده ام و براي انتخاب ياران و همکارانم بايد با آقاي بهشتي مشورت کنم. بعداً گلايه اي نباشد که چرا با ايشان مشورت کرده ام.» احمدآقا گفتند.«خير مانعي در کار نيست.» مرحوم بهشتي فرمودند همين موضعگيري نشان مي دهد که بني صدر گمان کرده که سيداحمد آقا در کنارش هست، در حالي که اين طور نبوده و درعين حال، ذکر اين مطلب از سوي شما، نشانه عاطفه و در عين حال شجاعت شماست. عرض کردم، «آقا! ما دست پرورده شما و کانون و سازمانهايي هستيم که شما در قم پايه گذاري کرديد.» ايشان فرمودند، « ورقه اي را بگير و پرکن و عضو حزب شود.» پرسشنامه را پر کردم و در مقابل سئوال « انگيزه علاقه شما به عضويت در حزب چيست؟» نوشتم، « اعتقاد به بنيانگزاران حزب منهاي آقاي آيت.»ايشان ورقه را خواند و لبخند مهرباني به من زد. اين آخرين ديدار ما بود و خدا را شکر مي کنم که از من خاطره خوشي در ذهن ايشان ماند و خدا کند که دعاي خير و مرحمتش شامل حال من شود و در تداوم راه ايشان، بتوانم تا جايي که در توان دارم، بکوشم.

از جريان سنگين ترور شخصيت ايشان، تلاش بي امان مخالفان براي اين کار و برخورد همراه با سعه صدر شهيد بهشتي چه گفتني هايي داريد؟
 

صحنه اي را که شاهد بودم نقل مي کنم. مرحوم بهشتي مشرف شده بودند خدمت امام در جماران. آمدند بيرون. صحنه اي بود که آقاي ...حضور داشتند. مرحوم بهشتي از شدت عصبانيت سرخ شدند و فرمودند، « اين تندروي هاي شما، اين هتاکي هاي دوستان شما و اين خشونت ياران شما را به پاي من مي نويسند. نکنيد. چرا اين کارها را مي کنيد.» اين حالت را در آنجا از ايشان ديدم. من خيلي سربسته عرض مي کنم. خودتان حديث مفصل را از اين مجمل بخوانيد. آقاي دکتر مهرپرور منتخب مرحوم بهشتي براي شوراي نگهبان بود که انصافاً به شايستگي هم انتخاب کرده بود. جو سنگين تهمت باعث شده بود که ذهن امثال او هم آشفته شود که چرا آقاي بهشتي پاسخ نمي دهد و نمي نشيند و بحث نمي کند. آقاي مهرپرور مي گويد نزد ايشان رفتم و گلايه کردم. اين ابهام به قدري براي مرحوم بهشتي تلخ بود که با لحن اندوهگيني فرمود، «شما هم؟» آرامش و طمأنينه همراه با توضيح او به شدت شرمنده ام کرد. رعايت نظم، رعايت دقت، دقت در تمام امور، باعث مي شد که انسان در همنشيني با آقاي دکتر، هر لحظه احساس آرامش کند. در روزهايي که به عنوان سفير، بين ايران و عراق رفت و آمد مي کردم، يک بار در مصاحبه اي جمله اي را گفتم که اندکي رنگ گلايه داشت. يک روز افطار در منزل مرحوم بهشتي رفتم. ايشان با همان بيان زيبا ولحن متين از من انتقاد فرمود که آنچه شما در اين مصاحبه گفتي سياست نبود. سزاجت بود. بعد هم براي اين که از اين حرف تکدر در ذهنم ايجاد نشود. با لحن مهرباني مرا توجيه کردند. من اين سخن را به عنوان انتقادي سازنده، سرمشق خود کردم که هر حرفي را نبايد همه جا زد و هر آزردگي و افسردگي را نبايد به زبان آورد، بلکه بايد همه جوانب را سنجيد و اجازه سوء استفاده به دشمن را نداد. از اين نگران بودند که نکند عراقي ها از اين جهت که من به بعضي ها انتقاد داشتم، سوء استفاده کنند. هميشه دفتري همراهشان بود و از يک هفته قبل، دقيقاً برنامه هايشان را تنظيم و تعيين مي کردند. هميشه هم بين برنامه ها، چند دقيقه اي را خالي مي گذاشتند که اگر برنامه فوق العاده اي پيش آمد، نظم هميشگي شان به هم نخورد. حجم سنگين توطئه هايي که عليه ايشان صورت مي گرفتند، وجوه خصوصي و حتي خانوادگي مرحوم بهشتي را تحت تأثير قرار مي داد. يک بار صحنه زيبايي در اتوبوس پيش مي آيد و سرنشينان آن با يکديگر بر سر ثروت اندوزي و ساده زيستي مرحوم بهشتي به بحث مي پردازند. راننده که شناخت کافي از مرحوم بهشتي داشته، عصباني مي شود و سر ماشين را کج مي کند و همه را يکراست به خانه آقاي بهشتي مي برد تا زندگي معمولي او را ببينند. به اعتقاد من، فقدان شهيد بهشتي، خسارت فوق العاده بزرگي بود. او خدماتي بنيادين، بزرگ و زيربنايي براي نظام انجام داد. به اعتقاد من ارجمندترين شخصيتي که ابعاد وجودي مرحوم بهشتي را به ما مي شناسد، مقام معظم رهبري هستند و اگر مجال بروز اندوهي باشد، ايشان از درد فقدان بزرگمردي چون او، ناگفته هاي بسيار دارند و سخنان ايشان مي تواند حقايق بسياري را آشکار سازد.
منبع: شاهد ياران شماره 8